یکشنبه 8 تیر 1393 | 10:57
رحیمپور ازغدی:
و اما بهشتی...
و اما بهشتی...
بهشتی راجع به اسلام می‌گوید اسلام در آغاز، یک انقلاب بود و باید همواره یک آئین انقلابی بماند‌. دین نباید تبدیل به توجیه‌گر وضع موجود و توجیه‌گر خطاهای ما شود. دین موتور اصلاح، تغییر و تحول است. دین ایده انقلاب است. هر تفسیر غیرانقلابی از دین، خارج شدن از مسیر شریعت و تحریف دین است.

 

 

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" استاد حسن رحیم‌پور ازغدی سال 1388 از سخنرانان مراسم سالگرد شهدای هفتم تیر بود که متن کامل این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. باز شب‌های فاطمه(س) است که آغاز هر سخنی است. از نکته‌هایی که از سخنرانی ایشان در مدینه یاد شده این است که ایشان در توصیف پدر بزرگوارشان می‌فرمایند: «او گفت و عمل کرد. تعلیم داد و جهاد کرد، بشارت داد و اخطار کرد و هر چه باید می‌گفت، به خلق گفت و آنچه باید می‌کرد، کرد. شما مسلمانان با پیامبرتان پیمان بسته بودید که دین او را در سراسر جهان بگسترانید، اما اینک چه می‌کنید؟» و این دقیقاً همان پرسشی است که ما باید در برابر شهیدان خودمان پاسخگو باشیم که می‌پرسند اینک چه می‌کنید؟ شهدایی که تعدادشان نه 70 تن، نه 70 هزار که بیش از 270 هزار تن است و در سراسر جهان اسلام شهدا و مجاهدین دیگری نیز به آنها ملحق می‌شوند.

مقدمه‌ای در باب تروریسم بیان می‌کنم که معمولاً به آن اشاره نمی‌شود و متن بحثم نکته‌ای است از شهید بهشتی به عنوان اصل بحث، گزارشی از رویکرد اقتصادی و نظری آیت‌الله بهشتی. هدف من مرثیه‌خوانی برای آقای بهشتی یا دیگران نیست که به بهشتی به عنوان حامل یک تفکر زنده و بسیار مورد احتیاج امروز فکر می‌کنم و در باره چنین بهشتی‌ای صحبت می‌کنم، نه یک شخص محترم از دست رفته که مرور زمان آن را مستهلک می‌کند، مگر حقیقت را که زمان بر آن تأثیری ندارد. آدم‌ها می‌روند، اما ارزش‌ها می‌مانند و ما به بهشتی نه به عنوان یک شخص، بلکه به عنوان یک شخصیت و پرچمدار یک تفکر نگاه می‌کنیم و این بهشتی هرگز کهنه نخواهد شد.

نکته‌ای را در مورد تروریسم و ارتباط آن با مدرنیته بیان می‌کنم و بعد به سراغ بحث در باره شهید بهشتی می‌روم. در این دو دهه پس از شهادت شهید بهشتی کمتر دیده‌ام که در باره رویکرد وی به نظام اقتصادی طراحی‌شده برای جمهوری اسلامی اشاره شده باشد. سعی می‌کنم امروز دو باره این فکر را احیا کنم و به بحث بگذارم، شاید بار دیگر به آن توجه شود.

 

انقلاب فرانسه؛ پایه گذار قتل سیاسی –عقیدتی در دوره معاصر

همواره در تاریخ قتل سیاسی‌ـ‌عقیدتی وجود داشته است و کسانی، افراد دیگری را به دلایل حق یا باطل، با انگیزه سیاسی و عقیدتی مورد هدف سلاح گرم یا سرد قرار داده و از سر راه برداشته‌اند، اما تروریسم به مفهوم جدید، مفهومی است که در قرن‌های 18 و 19 در غرب تئوریزه شده و اساساً یک مفهوم مدرن غربی است. به مفهوم جدید، تروریسم سازماندهی‌شده از خشونت و ارعاب علیه افراد بی‌گناه، علیه کسانی که فقط حرف زده‌اند، اسلحه کشیده‌اند، است. این روشی است که در غرب تئوریزه و مکانیزه و رایج شد. تاریخ تروریسم در متون سیاسی با انقلاب کبیر فرانسه گره خورده است، یعنی تقریباً هر وقت از انقلاب کبیر فرانسه به عنوان مادر دموکراسی خواهی و لیبرالیسم بحث می‌کنند، به‌طور طبیعی بحث به تروریسم کشیده می‌شود و به این معنا باید گفت تروریسم یعنی ارعاب سازماندهی‌شده، یک روش مدرن غربی است. کشتن بی‌گناهان و ایجاد وحشت و رژیم وحشت یک مفهوم قرن هجدهمی و قرن نوزدهمی است. با این اصطلاح مثلاً به عمل رهایی که یاران حسن صبّاح یا فدائیان اسلام انجام می‌دادند و کسانی را هدف قرار می‌دادند تروریسم تلقی نمی‌شود. تروریسم کلمه‌ای است با ریشه لاتین به معنای ترس و ارعاب، زادگاهش تقریباً انقلاب فرانسه است و در متون کلاسیک تاریخ انقلاب فرانسه، همه بحث از رژیم و حکومت ترور و ارعاب است. یعنی سرکوب خشن مخالفین انقلاب فرانسه، یکی در دوران قبل از تقسیم قدرت بین کمون شورشی و شورای اجرایی انقلاب فرانسه و یکی در دوران قدرت ژاکوبن‌ها که جمهوریخواهان مخالفین خود را ترور می‌کردند، سلطنت‌طلب‌ها در جنوب فرانسه آنها را ترور می‌کردند و از انقلاب فرانسه به عنوان انقلاب گیوتین، انقلاب سرهای بریده، انقلاب ترور و فرزند‌خواری یاد شده است.

فاز دوم تاریخ تروریسم با انقلاب کمونیستی شوروی شروع شد که ترور سرخ نامیده شد و اعدام‌های وسیعی که دولت سیاسی بلشویک بعد از انقلاب انجام می‌داد، اما پس از اینها مسئله تروریسم سیاسی به عنوان یک تئوری جدید در دنیا تئوریزه شده است. بعدها فاشیسم از این سلاح استفاده وسیعی کرد، سلطنت‌ها در غرب، فاشیست‌ها و لیبرالیست‌ها، جمهوریخواهان و دیگران همه برای پیشبرد مقاصد خود و کسب قدرت از این سلاح استفاده کردند و تروریسم به عنوان یک سیاست جزو برنامه‌ثابت سرویس‌های جاسوسی در آمد و در کنار روش‌هایی چون کودتا و شکنجه قرار گرفت و حتی کشورهای جعلی مثل اسرائیل و صهیونیسم بر اساس تروریسم به وجود آمدند. یعنی با ترورهای وسیع هدفدار و تروریسم کور رژیم وحشت خود را پایه‌گذاری کردند. تروریسم به کار بردن سلاح و ایجاد وحشت و جنگ در فضای غیرجنگی است. اتفاقی که امروز در جنگ تبلیغاتی افتاده این است که به چیزی که مصداق تروریسم نیست، لقب تروریسم داده‌اند، یعنی به جنبش‌های مقاومت ضد اشغال و آزادی‌بخش که از حقوق خود دفاع می‌کنند، لقب تروریست می‌دهند. تروریسم دولتی و تروریسم بین‌الملل جنایات بسیاری را انجام می‌دهند، اما این لقب را به نیروهای مخالف می‌دهند. اینها به اسم دموکراسی، رژیم‌های دیکتاتوری را در دنیا ایجاد و ابقا کرده‌اند، به اسم حقوق بشر، شکنجه‌گاه‌های گوناگون ایجاد کرده‌اند، به اسم آزادی، حکومت‌های استبدادی ایجاد کرده‌اند و به اسم فعالیت علیه تروریسم، تروریسم‌های دولتی و بین‌الملل را سازمان داده‌اند. در ابتدای انقلاب اسلامی، چیزی حدود 12 هزار تن از مسئولین و مردم عادی ترور شدند، از آدم‌های عادی کوچه و بازار تا کسانی چون شهید بهشتی و شهید مطهری. برخلاف انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه، یعنی جناح چپ و راست در دنیای جدید که خود عامل ترور بودند، انقلاب اسلامی که گفتمان سوم جهان است، نه فقط بر اساس تروریسم جلو نرفت، بلکه خودش قربانی تروریسم بود و هدف ترور قرار گرفت. بسیاری از رهبران و نیروهای خالص انقلاب هدف ترور قرار گرفتند و هنوز هم این جریان ادامه دارد. بمبگذاری‌های کور در ایران، افغانستان، پاکستان، لبنان و عراق هنوز هم دارد قربانیان زیادی می‌گیرد. این روش با روش ما در اسلام تضاد و تفاوت ماهوی دارد. ترور در اسلام به عنوان قتل آدم‌های بی‌گناه و ارعاب مردم و اسلحه برداشتن در برابر کسانی که قدرت دفاع از خود را ندارند، انفجارهای کور برای کسب قدرت، مفهوم تروریسم این است که در اسلام جایی ندارد.

 

مکتبی که حتی آب را به روی دشمن نمی‌بندد، طرفدار تروریسم است؟!

اسلام یک دین صددرصد ضد ترور و تروریسم است و دستورات بسیار فراوان اخلاقی داریم که حتی در جنگ که معرکه خشونت و کشتار است، پیامبر اکرم(ص) به نیروهای مجاهد دستور می‌دادند که با‌هیچ فرد غیرنظامی مقابله نشود و حتی درخت‌ها قطع نشوند، آب‌ها مسموم نشوند، به حیوانات صدمه نزنید، به افرادی که اسلحه ندارند حمله نکنید، به زنان و کودکان آسیب نرسانید، کلیساها و عبادتگاه‌ها را خراب نکنید، مزارع را آتش نزنید، خانه‌ها را بر سر مردم خراب نکنید. اینها دستورات اسلام است آن هم در موقع جنگ و جهاد. چنین مکتبی نمی‌تواند موافق کشتن افراد بی‌گناه باشد. مکتبی که حتی آب را به روی دشمن نمی‌بندد، طرفدار تروریسم است؟

اما امروز به چیزی تروریسم می‌گویند که به معنای جهاد آزادی‌بخش و مقاومت در برابر دیکتاتور و اشغالگر است، چیزی که خارج از تعریف ترور از دیدگاه خود آنهاست. یعنی وقتی رهبر جهاد اسلامی فلسطینی فتحی‌شقاقی یا سید عباس موسوی را ترور می‌کنند، علناً اعلام می‌کنند که اینها تروریست هستند، اما وقتی که مجاهدین لبنانی و فلسطینی یا عراقی یا افغانی علیه اشغالگر می‌جنگند، تحت عنوان تروریست تعریف می‌شوند.

ما البته در اسلام این را داریم که اگر افراد جنایتکاری که شرعاً محکوم به اعدام هستند، از چنگ قانون فرار کردند و در دسترس قانون نبودند، حتی موقعی که راهی برای مجازات قانونی‌شان وجود ندارد و از قانون فرار می‌کنند، باید آنها را اعدام کرد، برای اینکه حکم شرعی برای آنها این است. موردی را مثال می‌زنم که برخی از مشرکین، به‌جای اینکه بیایند و بحث منطقی کنند، شعر می‌گفتند و در آن شعر نه‌تنها فحاشی و توهین می‌کردند، بلکه بعد علیه دختران و زنان مسلمان اشعاری سرودند و به توصیف محرمات آنها پرداختند و راجع به بدن زن یا دختری که مسلمان شده بود، شعر می‌سرودند و سر خیابان‌ها و کوچه‌ها می‌خواندند و پخش می‌کردند. پیامبر(ص) چند بار با واسطه‌هایی به آنها اخطار کردند و بعد دیدند آنها اعتنایی نمی‌کنند، فرمودند: «کیست کسی که برود و آنها را مجازات کند تا من بهشت را برای او تضمین کنم». اینها قطعاًً باید اعدام می‌شدند. مثل قضیه سلمان رشدی که امام آن فتوا را صادر کردند، بنابراین موضع اسلام در قبال تروریسم کاملاً روشن است. ریختن خون از بینی حتی یک بی‌گناه، زیادی است و فقط با کسانی که سلاح برداشته‌اند و هجوم می‌کنند، می‌شود جنگید. در مورد اعدام‌های انقلابی که قبل از انقلاب انجام می‌شد، مثل اعدام منصور یا اعدام‌هایی که فداییان اسلام انجام می‌دادند، عده‌ای در آنها شبهه شرعی می‌کردند و برخی هم به امام نسبت مخالفت با این اقدامات را می‌دادند. هیچ جمله‌ای از امام وجود ندارد که جهاد مسلحانه یا اعدام انقلابی کسانی را که شرعاً محکوم به اعدام هستند، رد کرده باشند. ما چنین جمله‌ای را از امام سراغ نداریم و امام جهاد مسلحانه را در جایی که مشروع است، مجاز می‌دانند. در مصاحبه‌هایی که در پاریس با ایشان می‌شد در پاسخ به اینکه آیا حکم جهاد می‌دهند یا نه؟ امام نگفتند حکم جهاد در عصر غیبت نامشروع است، بلکه تعبیرشان این بود که فعلاً وقت جهاد نرسیده است و امیدواریم احتیاجی به حکم جهاد نباشد.

پس در اسلام حکم جهاد مسلحانه داریم و هیچ ارتباطی با تروریسم ندارد. مسائلی مثل قضیه سلمان رشدی هم هیچ ارتباطی با تروریسم ندارد. تروریسم یک مفهوم مدرن سکولار غربی قرن 18 و 19 است.

بحث موفقیت غیر از بحث مشروعیت است. بله، امام طرفدار جنگ مسلحانه نبود و این را بارها هم گفته بود، برای اینکه این روش را موفق نمی‌دانست، ولی آن را نامشروع نمی‌دانست.

 

و اما بهشتی...

اما در مورد آقای بهشتی و مسئله دیدگاه اقتصادی ایشان. ابتدا در باره انتقال مفاهیم از نسلی به نسل بعدی آسیب‌شناسی می‌کنم. خطاب من به‌خصوص به جوانانی است که دهه اول انقلاب را درک نکرده‌اند و نمی‌دانند در آن دوران چه اتفاقی افتاد. ما مشکلی داریم که فقط هم مشکل ما نیست و آن امکان گفت‌وگوی همذات‌پندارانه و درک درونی نسلی با نسل بعد است. بسیاری از مفاهیم برای نسل قبل، عین زندگی بودند و برای نسل بعد فقط تاریخ هستند. نسل بعد نمی‌دانند که در نسل قبل چقدر زندگی جریان داشت و صحبت از مرگ نبود و سراسر زندگی و فعالیت و جهاد برای حقیقت بود. واقعه یکی است، ولی همان واقعه برای یک نسل، زنده است و برای یک نسل، مرده و باید زنده‌اش کرد. نسل ما با وقایع دهه اول انقلاب نفس می‌کشید و اصلاً آنها خود ما بودند، ولی نسل بعد می‌خواهد آن وقایع را کالبدشکافی کند. ما از شخصیت حرف می‌زنیم، نسل بعد فکر می‌کند ما داریم از شخص حرف می‌زنیم و می‌گوید تا کی می‌خواهید از مطهری و بهشتی و چه و چه صحبت کنید؟ ما از اشخاص صحبت نمی‌کنیم. ما از شخصیت حرف می‌زنیم و او از شخص می‌شنود. برای ما این شهدا و مجاهدین و این علما و متفکرین کلیشه نبودند، حتی یکدست و هم‌اندازه نبودند. انسان‌های متحول و زنده بودند، حتی با هم متفاوت بودند.

یک وقتی تعبیری از مرحوم بهشتی در باره دکتر شریعتی در جایی خواندم. از شهید بهشتی پرسیدند: «نظر شما راجع به شریعتی چیست؟» ایشان در اوایل انقلاب گفتند به چنین سؤالاتی جواب نمی‌دهند، برای اینکه از کدام شریعتی سؤال می‌کنید؟ بعد گفتند: «اگر راجع به هر کس دیگری از من بپرسید، مثلاً در باره مارکس از من بپرسید، از شما می‌پرسم از کدام مارکس صحبت می‌کنید؟ مارکس 25 ساله یک چیز گفته، مارکس 40 ساله چیز دیگری گفته و در اواخر عمرش حرف‌های دیگری زده است». آقای بهشتی انسانی است با این حد از تحوّل و معترف به تحوّل و مسائل را زنده می‌دید و کالبدشکافی می‌کرد. با اینکه دشمن همواره ایشان را متهم به تئوریسین فاشیسم بودن می‌کرد. در دهه اول انقلاب روزنامه‌ها تقریباً هر روز تیتری، خبری، شایعه‌ای، دشنامی علیه دکتر بهشتی داشتند. متهم می‌شد به اینکه تئوریسین راست افراطی و ارتجاع است. این حرف‌ها را راجع به او می‌زدند، ولی وقتی آثارش را می‌خوانید یا به حرف‌هایش گوش می‌دهید و به‌خصوص کسانی که از نزدیک با او محشور بوده‌اند، همه نشان می‌دهد که این آدم بشدّت منعطف، منطقی و منصف است. نسل بعد باید بداند که اینها انسان‌هایی زنده، متحول و حتی متفاوت با یکدیگر بودند. شاید اینها به نظر بعضی‌ها کلیشه‌های رسمی و مجسمه‌های سنگی بیایند که همه اینها تکرار و کپی هم هستند، اما شهدا، حتی شهدایی مثل حزب جمهوری، زیر یک سقف شهید شدند، هم متحول بودند هم متفاوت.

من فقط یک مثال می‌زنم. تفاوت تیپ شهید بهشتی را با تیپ شهید محمد منتظری مقایسه کنید. نسل جدید باید بداند که همه شهدا قربانیان تروریسم و سمبل جهاد علمی و عملی و تاریخی بودند، ولی یکدست نبودند. متنوع و متفاوت بودند. کلیشه‌ای در کار نبود.

هیچ طبقه‌بندی رسمی و اداری نبود. امروز گاهی بحث‌های رسمی می‌شود. امروز کلیشه‌ای می‌شود. بعد از گذشت دو دهه و سه دهه و یک قرن، همیشه تاریخ این‌طور بوده است. از زمان خودش زنده است، بعد از خودش کلیشه می‌شود. اگر کسی بخواهد این مفاهیم را به همان شکلی که زنده بوده‌اند به نسل بعد منتقل کند، باید کلیشه‌ها را بشکند و زندگی از درون این مفاهیم را بیرون بیاورد. یک روح مشترک در کالبد همه این شهدا وجود داشت و آن روح فداکاری و ایثار بود، فداکاری برای حق و برای خدا، بدون هیچ‌گونه پیش‌شرط و اینکه نباید برای جهاد و شهادت منتظر دیگران بود و همه اگر بنشینند، من باید برخیزم. برخلاف آن شعاری که عده‌ای در انقلاب می‌دادند که اگر تو بنشینی، من اگر بنشینم، چه کسی برخیزد؟ شهدا و مجاهدین جواب داده‌اند که اگر همه هم بنشینند، من یکی برمی‌خیزم. من به دیگران کاری ندارم. من به هر حال برمی‌خیزم، حتی اگر تو بنشینی و او بنشیند. این روح مشترک در همه علما، شهدا و مجاهدین هست، اما ما یک تنوع شخصیتی بین اینها داشتیم که این قضیه برای خود ما هم که نسل انقلاب بودیم و امثال شهید بهشتی و دیگران را از پایین به بالا نگاه می‌کردیم، جالب بود.

 

تفاوت عقاید شهید منتظری و شهید بهشتی

چون اسم شهید بهشتی و محمد منتظری را آوردم، توضیح مختصری بدهم. تفاوت دو تیپ بود، در انقلاب که گاهی ممکن بود در همه چیز هم تفاهم مطلقه نداشته باشند، اما نهایتاً به هم می‌رسند و خونشان در یک جا و زیر یک سقف می‌ریزد، برای اینکه هر دو علی‌الاصول در راه امام و اسلام و انقلاب بودند. تیپ شهید بهشتی تجسّم نظم، عقلانیت، واقع‌بینی، یک اصولگرای منطقی، آدمی با ایده فرهنگی به عرصه سیاست آمده، گره‌ها را متفکرانه و عملگرایانه باز می‌کند و برای رفع موانع، برنامه می‌ریزد. بسیاری از خطرهای غیرضروری را دور می‌زند، برای اینکه استقبال آن خطر رفتن ضرورتی ندارد.

از آن طرف تیپ کسی مثل محمد منتظری، یک چریک روحانی، آمیزه شیدایی و آرمانگرایی، اصولگراهای خونگرمی که عامداًً به دل خطر می‌روند، بلکه به دنبال خطر می‌گشتند، بدون چانه‌زنی داد می‌زدند و در زندگی‌شان نظم عادی نبود. دنبال خطر می‌گشتند و همه مرزها را حذف می‌کردند، ولو ضروری نباشد و برای خودشان دشمن‌تراشی می‌کردند. کسی می‌گفت این آدم آنقدر خونگرم، آتشین مزاج و آتشی بود که گاهی دارو می‌خورد که همان 4، 5 ساعتی را هم که خوابش می‌برد، نخوابد، چون معتقد بود در فاصله‌ای که می‌خوابید، دشمن چند قدم جلوتر آمده است. ما نباید بخوابیم و باید جلوی اینها بایستیم. بعضی از آدم‌ها این‌جوری هستند. احساس مسئولیت جهانی می‌کرد. در دوران قبل از انقلاب از افغانستان و پاکستان تا سوریه دوره‌های چریکی دیده بود. نماینده تیپی از بچه‌های انقلاب بود.

شاید اولین فریادهای صریح علیه لیبرالیست‌ها و ناسیونالیست‌ها و کمونیست‌ها و (شنیده نمی‌شود) را او سر داد، با این اعتقاد که باید در سراسر جهان با استعمار درگیر شویم، باید در قلمرو دشمن برویم و با او بجنگیم (شنیده نمی‌شود) و استناد می‌کرد به جمله علی(ع) که فرمود: «ملتی که بخوابد، مجبور خواهد شد در عمق خانه‌اش با دشمن بجنگد (شنیده نمی‌شود)» بهشتی یک متفکر نظریه‌پرداز نوگرا و اصولگرا، دقیق، مخالف با افراط و تفریط و بشدت سازش‌ناپذیر بود. بهشتی چریک مسلح نبود، ولی فرمانده یک جبهه بسیار بزرگ‌تر از جنگ چریکی و مسلحانه بود. او یک جبهه عظیم فکری تاریخی را رهبری می‌کرد و بقای ارزش‌های انقلابی در این کشور تا حد زیادی محصول هوشیاری و مقاومت بهشتی است که زیر فشار جنگ روانی و فحش‌ها، حرف‌ها و اصولش را پس نگرفت تا کشته شد.

واقعیت این است که گاهی استقبال از گلوله آسان‌تر از استقبال فحش است. وقتی آقای بهشتی شهید شد، امام گفتند مظلومیت بهشتی برایم دردناک‌تر از شهادتش هست، یعنی ترور شخصیت او سخت‌تر از ترور شخص او بود. سال‌های 58 و 59 را به یاد بیاوریم که هر روز مقاله و تیتر خبر علیه بهشتی منتشر می‌شد، هم به عنوان یک شخصیت سیاسی برجسته انقلاب، هم به عنوان رهبر حزب؛ در آن موقع جریان اصولگرا را حزب جمهوری رهبری می‌کرد و لذا از میان همه رجال انقلاب، هدف اصلی بهشتی بود. به هیچ‌کس دیگری اینقدر حمله نمی‌شد و من همیشه فکر می‌کرد چرا؟ چه خصوصیتی در ایشان هست که همه فحش‌ها متوجه اوست؟ دورانی رسیده بود که واقعاًً دفاع از بهشتی سخت شده بود. بسیاری از نیروهای انقلاب هم حاضر نبودند از آقای بهشتی دفاع کنند و معتقد بودند نمی‌شود دفاع کرد. ایشان را به عنوان رهبر حزب انحصارطلب و فاشیست‌ها و ایدئولوگ ارتجاع می‌نامیدند و این در حالی بود که بهشتی در میان اقشار قشری مذهبی متهم به روشنفکری بود، بهشتی فقط متفکر نبود، بلکه متفکر معاصر بود. ما متفکر غیرمعاصر زیاد داریم، معاصر غیرمتفکر هم زیاد داریم، ولی متفکر کم داریم. همین الان هم کم داریم. درست است که می‌گوییم ایران پر از بهشتی است. از جهاتی این‌طور هم هست، ولی از جهات تفکر و خصوصیات بهشتی، ایران پر از بهشتی نیست. ما در ایران بهشتی کم داشتیم و کم داریم. ما همین الان هم مشکل کمبود و فقدان امثال بهشتی را داریم. ذهن منسجم، آدمی که قدرت اجتهاد دارد، در بعضی از سطوح قطعاًً نظریه‌پرداز است، برخلاف اکثر نظریه‌پردازها که منزوی هستند، واقع‌بین نیستند، فقط آرزو می‌کنند، مأیوس و ناامید می‌شوند، این شخصیت علاوه بر اینکه نظریه‌پرداز است، عملگرا هم بود. ذهن منسجم، قدرت مدیریت و فرماندهی، ادب گفت‌وگو، قدرت مناظره منطقی و اخلاقی با مخالف بدون هیچ‌گونه ترس و انفعال، توصیه‌های عملی غیرانتزاعی، یک متفکر دینی که به‌جای آرزو فکر می‌کرد و به جای حسرت خوردن عمل. قدرت طراحی و قانونگذاری داشت. کلّی‌باف نبود. خیلی‌ها به اسم نظریه‌پردازی کلی‌بافی می‌کنند و حرف‌های تکراری می‌زنند. کلیدی دارند که به همه قفل‌ها می‌خورد، اما هیچ قفلی را باز نمی‌کند. اسم این نظریه‌پردازی نیست. بهشتی در عرصه اقتصاد و حقوق و سیاست نظریه‌پردازی می‌کرد و برای قفل‌ها کلید مشخصی را ارائه می‌داد. به این می‌گویند نظریه‌پرداز. آدمی که کلی‌باف نبود، اما سیستم‌ساز بود و در تدوین قانون اساسی، اداره شورای انقلاب، در حضور بزرگان انقلاب، در حضور مطهری، در حضور رهبران جریان‌های دیگر مثل مهندس بازرگان، در حضور مرحوم آقای طالقانی، این قدرت را نشان داد و عملاً شورای انقلاب را اداره می‌کرد. قدرت شهید بهشتی اعتباری و بخشنامه‌ای نبود. قدرت یک امر اعتباری نیست، یک امر حقیقی است. قدرت‌های اعتباری هیچ مشکلی را حل نمی‌کنند، فقط قدرت‌نمایی می‌کنند. آن قدرت حقیقی است که مشکلات را حل می‌کند.

همچنین ایشان در مدیریت حزب، در کادرسازی و تفکر حزب هم منحصر به فرد بود. اینکه امام گفت بهشتی یک ملت بود، به تنهایی یک ملت بود. گاهی این یک نفرهایی هستند که به همه نهادهای رسمی و سیاسی و فرهنگی می‌ارزند. نهادهایی داریم با صدها میلیون بودجه، هزاران کارمند رسمی که از صبح تا غروب کارت می‌زنند، می‌آیند، می‌روند، حقوق می‌گیرند و همه‌شان هم آدم‌های خوبی هستند، اما هیچ کاری نمی‌کنند، اما گاهی یک نفرهایی پیدا می‌شوند که بن‌بست‌های تاریخ را می‌شکنند. آن یک نفرها برای همه ملت، یک ملت هستند. آن یک نفرها آدم‌های برگزیده‌ای هستند.

 

بهشتی از فحش خوردن نمی‌ترسید

ارزش دیگر بهشتی این بود که در برابر سیل فحش و جوسازی از خودش دفاع نمی‌کرد. از فحش خوردن نمی‌ترسید. وقت و سرمایه‌اش را صرف دفاع از خودش نمی‌کرد. تمام انرژی خود را صرف دفاع از اسلام و انقلاب و حقوق مردم می‌کرد و می‌گفت ما وقت اضافی برای دفاع از خودمان نداریم و اگر این کار را بکنیم، برای دفاع از حقوق مردم وقت کم می‌آوریم.

قدرت نهادسازی حیرت‌انگیری داشت. در اول انقلاب نهادهایی ساخته شده و تا امروز در آنها دست نبرده‌ایم، چون این کار را بلد نیستیم. اول انقلاب انسان‌های برجسته و فوق‌العاده‌ای داشتیم که بنیان‌هایی را گذاشتند و الان بیش از 30 سال است که داریم بر اساس همان‌ها جلو می‌رویم، درحالی که اگر خود آنها بودند تا حالا صد بار تغییرشان داده بودند، منتهی هم جرأت، هم قدرت، هم دانش و هم تقوای تغییر لازم است. ما چه کسی را داریم؟ به این دلیل است که می‌گویم ایران پر از بهشتی‌نیست.

بهشتی انسان ایستا نبود و صرفاً برای تداوم وضع موجود، افکار محافظه‌کارانه نداشت، دائماً دنبال تحول و تکامل بود. با غلبه بوروکراسی بر عدالت و حاکمیت رکود بر دادگستری مخالف بود و با آن مبارزه می‌کرد. درست است که در حکومت بود، اما حکومتی نبود. عدالت‌خواه و تحول‌خواه بود، اصولگرا اما نواندیش بود، شریعت‌خواه بود، اما نه قشری. می‌گفت ما نیامده‌ایم حکومت کنیم تا حکومت کرده باشیم، تغییر حاکمان کافی نیست، تغییر حکومت لازم است. اگر حاکمان تغییر کنند، اما حکومت تغییر نکند، حتی اگر آدم‌های خوبی هم باشیم، معلوم نیست بتوانیم کارهای خوبی بکنیم.

من دو تا تعبیر از شهید بهشتی را تعبیر کلیدی می‌دانم و به همه مسئولین در حکومت که به این دو تعبیر بهشتی دو باره دقت کنند و در باره آنها بیندیشند. یکی همان جمله‌ای که اشاره کردم که ما نیامده‌ایم حکومت کنیم تا حکومت کرده باشیم و تغییر حاکمان کافی نیست، تغییر حکومت لازم است و یکی این جمله بهشتی است که راجع به اسلام می‌گوید اسلام در آغاز، یک انقلاب بود و باید همواره یک آئین انقلابی بماند‌. دین نباید تبدیل به توجیه‌گر وضع موجود و توجیه‌گر خطاهای ما شود. دین موتور اصلاح، تغییر و تحول است. دین ایده انقلاب است. هر تفسیر غیرانقلابی از دین، خارج شدن از مسیر شریعت و تحریف دین است.

من خواهش می‌کنم که متفکران، نخبگان، دانشگاهیان و حوزویان مجدداً به این دو جمله شهید بهشتی توجه کنند. اینها فقط دو تا جمله نیستند، بلکه دو تا روش برای حکومت هستند، دو تا استراتژی برای پیشبرد اهداف و دو روش برای فهم اسلام هستند.

جالب اینجاست که گروه‌های تروریستی با شعار ضد ارتجاعی و ضد فاشیستی، اما به روش فاشیستی و تروریستی عمل کردند و اتفاقاً هیچ آخوند قشری و مرتجع اهل دنیایی را ترور نکردند. یکراست آمدند سراغ بهشتی و مطهری و امثال اینها و آخوندهای روشنفکر و روشن‌اندیش را زدند، چون آنها معتقد به تغییر و تحول، اما در چارچوب اسلام و اصول بودند. آقای بهشتی در جایی می‌گوید اگر دستگاه قضایی در اجرای عدالت شکست بخورد، ما شکست می‌خوریم. مانور ما باید روی دستگاه قضایی باشد. اگر عدالت در همه زمینه‌ها اجرا شود، اما دستگاه‌قضایی جاری نباشد، عدالت اجرا شدنی نیست و می‌گفت اینجا جای مسامحه و امروز و فردا کردن نیست. دادگستری اداره‌ای در کنار اداره‌های دیگر حکومتی نیست که بشود با حقوق مردم و حقوق مظلوم بازی کرد. می‌گفت اگر با حقوق مردم و عدالت و حدود الهی شوخی کنیم، عواقب بسیار سنگین و خطرناکی برای ما خواهد داشت.

البته بعد از بهشتی صدمات بزرگی به دستگاه قضایی ما وارد شده است و الان هم دارد می‌شود. من این را کاملاً قبول دارم، ولی چون هدف خیلی بزرگ است، همه این کارها کوچک به نظر می‌آیند.

در بخش آخر عرایضم عباراتی را از آقای بهشتی برایتان نقل می‌کنم. شهید بهشتی آدم سیاسی عوامی نبود. آیت‌الله بهشتی در زمینه‌های گوناگون، یک متفکر نظریه‌پرداز اسلامی بود. قدم اول را بهشتی برداشت، اما متأسفانه هنوز در حوزه کسی قدم دوم را برنداشته است. البته در بعضی از عرصه‌ها و نه در همه عرصه‌ها. شهید بهشتی در حقوق و قضاوت، در فلسفه سیاسی، در فلسفه دین، کلام، تفسیر، فقه و اقتصاد تئوری‌پردازی و اجتهاد کرده است. بحث اقتصاد قبلاً در مباحث قدما مثلاً در بحث تدبیر منزل آمده بود، منتهی بحث تجریدی و آنچه که اصطلاحاً به اسم علم اقتصاد جدید از قرن 17 و 18 در اروپا تدوین شده، جریانی است از و نظریه‌پردازانی مثل آدام اسمیت شروع شد، بحث‌های مالتوس، مکتب کلاسیک، مکتب ریکاردو، چپی‌های تحت تأثیر مارکس و لنین یا راست‌های سرمایه‌داری از استوارت میل تا حلقه اقتصاد نئوکلاسیک تا افکار کینز تا مکتب شیکاگو و دیگران. یک سنت نظریه‌پردازی اعم از چپ و راست در باب اقتصاد غرب به وجود آمد. همه آنها مشترکات ماتریالیستی و مادی و سکولاریستی دارند که درست برخلاف انسان‌شناسی توحیدی است و نوعی انسان‌شناسی مادی با تعریفی حیوانی از انسان است و بر مبنای همین نگاه، نظریه‌پردازی کرده‌اند. هر کدام هم یکسری آمار و فرمول‌های ریاضی را به کمک نظریه خود آورده‌اند تا به این ترتیب تئوری‌های غیرعلمی و ایدئولوژیکی خود را علمی جلوه دهند. در واقع ما چیزی به اسم اقتصاد محض نداریم. ما چند تا مکتب اقتصاد و چند تا ایدئولوژی اقتصادی در غرب داریم. اگر می‌خواهیم اقتصاد اسلامی داشته باشیم، باید اینها را بدانیم، اما نباید از آنها تقلید کنیم. ما باید تولید کنیم. باید این نظریه‌ها را بدانیم و ندانسته رد نکنیم، اما در برابر آنها تسلیم و مقلد نباشیم. کپی‌برداری کردن و تقلید کردن و ترجمه کردن که هنر نیست. اینکه روشنفکر صرفاً مقلد نظریه‌های دیگران باشد که روشنفکری نیست. این کار را میمون‌ها هم بلدند. روشنفکر کسی است که بتواند تولید فکر کند، حرف تازه بزند...

ایشان با همین مفاهیم نقش عمده‌ای در تدوین قانون اساسی ایفا کرد. شما را به حضرت عباس مقدمه قانون اساسی و بخش اقتصادی آن را یک بار بخوانید. آقای بهشتی در تدوین این مسائل تقریباً نقش اول را داشته است و برخی از آنها عیناً تعابیر ایشان است. ایشان پس از سال‌ها تفکر ممتد در خصوص اسلام و نهادسازی اسلامی، با توجه به جنبه‌های فقهی و حقوقی، در تدوین اصول قانون اساسی، به‌خصوص اصل 43 نقش کلیدی داشته است.

این عبارت را حتماً از یاد نبرید که اسلام‌شناسی بهشتی، اسلام‌شناسی انقلابی است. عبارت او این است که دین، انقلاب است و این انقلاب باید دینی و انقلابی بماند، یعنی تفسیر ایستا، ارتجاعی و مردابی از اسلام را قبول نداریم. فقه اسلام برای متوقف کردن و منجمد ساختن ساختارها نیست. جهت کلی احکام اسلام، انقلابی است. اینها تعابیر آقای بهشتی است. برخی از فقهای ما این تفکر را قبول ندارند. در گعده‌ای که داشتیم یکی از این آقایان می‌گفت: «من نمی‌فهمم که آقای مطهری وقتی می‌گوید اسلام جسمی دارد و روحی و مغزی دارد و پوستی و یا آقای بهشتی که می‌گوید احکام فقهی آجرهای تک‌تک و پراکنده نیستند و فقط در ترکیب و کنار هم می‌توانند ساختمان را تشکیل بدهند و لذا تمام احکام باید در جهت و غایت و هدف نهایی اسلام تفسیر شوند، به چه معنی است. این حرف‌ها را نمی‌فهمم. ما فقط پیرو اسلام دلیل هستیم‌». من گفتم: «اتفاقاً شما دنبال اسلام دلیل نیستید. اتفاقاً اگر دنبال اسلام دلیل باشید و اسلام را محدود به یکسری احکام شرع نکنید، آن وقت خواهید دید که خود قرآن هدف شرع را به‌روشنی بیان می‌کند و می‌گوید انبیا برای تزکیه نفس آمده‌اند و سپس برای تعلیم کتاب و حکمت و نهایتاً اقامه قسط. بنابراین هدف مشخص است و لذا همه احکام اسلام از خمس و زکات و نجاسات و احکام حکومت و... باید در همین چارچوب و راستا باشند». من قبول دارم که کسانی از تعابیر آقای مطهری و آقای بهشتی برای تحریف شریعت سوء استفاده کرده‌اند و به اسم اینکه ما دنبال روح دین هستیم، احکام شرع و جسم دین را پاره‌پاره کرده‌اند. جریان‌های نواندیشان که همیشه بوده‌اند و حالا هم هستند. کسانی از این عبارات سوءاستفاده کرده‌اند و خواهند کرد. من با این افراد کاری ندارم، بلکه دارم از کسانی مثل بهشتی و مطهری صحبت می‌کنم که جزو این تیپ آدم‌ها نبودند، بلکه به دست این تیپ آدم‌ها کشته شدند. باید تعابیر آنها را درست بفهمیم.

 

نظریه اقتصادی بهشتی در هفت بند

آقای بهشتی در تحلیلی اقتصادی به 7 ویژگی اشاره می‌کند و می‌گوید اینها روح اقتصاد اسلامی هستند. بحث ما مطهری‌شناسی و بهشتی‌شناسی نیست. آنان بندگان صالح خدا بودند و رفتند. ما باید ببینیم چه مسیری را طی کردند و چرا کشته شدند؟ ما آدم‌های ملاتر از بهشتی و مطهری داشتیم که کشته نشدند. چرا آنها را ترور نکردند؟ ما از بهشتی و مطهری فقیه‌تر، فیلسوف‌تر، اصول‌دان‌تر، سیاسی‌تر و در دسترس‌تر داشتیم که ترور نشدند، غیر از کسانی که در دسترس بودند و خداوند آنها را برای ما حفظ کرد. به‌خصوص مقام معظم رهبری که من اغلب فکر می‌کنم اگر ایشان یک روز قبل ترور نشده بودند و در دفتر حزب حضور پیدا می‌کردند، ما امروز ایشان را نداشتیم و من همه اینها را تقدیر الهی می‌بینم.

شهید بهشتی این 7 هدفی را که در اقتصاد اسلامی برمی‌شمارد، در قانون اساسی هم آورده شده و حکومت جمهوری اسلامی باید در این جهت حرکت کند. این 7 هدف عبارتند از:

1. بعد مبارزه با فقر؛ یعنی نیازهای اساسی هر فردی در پرتو کار خلاق خودش و ارزش افزوده‌ای که به عنوان یک شهروند در جامعه تولید می‌کند، تأمین شود. نه به این معنا که دولت هر سال بیاید لباس و غذا بین فقرا توزیع کند، بلکه به این معنا که سیستم را به‌گونه‌ای طراحی کند و به سمتی پیش ببرد که شهروندان بتوانند ارزش افزوده تولید کنند و با کار خلاق خود با فقر مبارزه کنند. از طریق اشتغال سازنده و کار مثبت.

2. تمام وقت نبودن کار. آقای بهشتی می‌گوید باید بخشی از وقت انسان آزاد باشد تا صرف خودسازی و تعالی معنوی خود کند. باید برنامه ما طوری تنظیم شود که همه ما ساعتی برای تفکر، خلاقیت و آرامش داشته باشیم و ساعتی را برای تفریح و با خانواده سپری کردن. جامعه اسلامی باید به سمتی حرکت کند که کار، تفریح، و استراحت به نقطه تعادل برسند و هیچ‌یک مخلّ دیگری نباشند. همه باید کار کنند و در عین حال در کنار کارشان باید ساعاتی را به رشد فکری خود برسند. دین برای تعلیم کتاب و تزکیه نفس آمده است، بنابراین ما باید برای عبادت و کار و تفریح و استراحت وقت‌های ضروری را صرف کنیم. اینکه جامعه اسلامی نیست که یک عده مدام تفریح کنند و یک عده دائماً مشغول کار باشند و فرصت نکنند یک صفحه کتاب بخوانند و یک مهمانی بروند و وقتی بحثی پیش می‌آید اصلاً حال حرف زدن نداشته باشند، اقتصاد مهم است، ولی انسان ماشین نیست و باید فرصت اندیشیدن داشته باشد. البته مشکل ملت ما مشکل پرکاری نیست، بلکه برعکس مشکل تنبلی است. متأسفانه ملت ما یک ملت پرکار نیست. ما جزو ملت‌هایی طبقه‌بندی می‌شویم که عاشق تعطیلات و دنبال فرار از کار هستیم. فرهنگ کار در جامعه ما ضعیف است.

3. اعتدال در مصرف، یعنی هم باید با اسراف و مصرف‌زدگی مبارزه فرهنگی کنیم هم مبارزه (؟!)، چون اسراف، اقتصاد تخریبی است. جامعه ما متأسفانه یکی از پرمصرف‌ترین جوامع دنیاست، به‌خصوص در مصرف سوخت و انرژی از پرجمعیت‌ترین کشورهای دنیا یعنی چین و هند بیشتر مصرف می‌کنیم. جامعه ما از جوامع کم تولید و پرمصرف دنیاست. بعضی از طبقات در جامعه ما مسابقه مصرف و اسراف گذاشته‌اند. متأسفانه ملت ایران جزو ملت‌های تجمل‌گرا و اهل اسراف در دنیا طبقه‌بندی شده است. عقل اقتصادی و عقل معاش در زندگی خانواده‌ها کم است. نیازهای اساسی را برآورده نمی‌کنیم و دنبال تأمین نیازهای کاذب هستیم.

4. تعریف انسانی از اقتصاد؛ آقای بهشتی می‌گوید به‌جای اینکه انسان تعریف اقتصادی داشته باشد، باید اقتصاد تعریف انسانی داشته باشد، چون در اسلام انسان نیاز اقتصادی دارد، حقوق اقتصادی هم دارد، اما ماهیت اقتصادی ندارد انسان در اسلام ماهیت الهی دارد. وجود معنوی دارد، نه وجود اقتصادی. نظام سرمایه‌داری غرب و نظام کمونیستی شرق، هر دو انسان را حیوان اقتصادی تعریف می‌کنند. آنها ظاهراً با هم مخالفند، اما انسان‌شناسی‌شان یکی است. هر دو انسان را برده اقتصاد می‌دانند، منتهی یکی برده سرمایه اقتصاد دولتی، درحالی که اقتصاد از منظر اسلام این است که انسان نه باید برده سرمایه‌دار باشد و نه برده دولت؛ انسان باید بنده خدا باشد. انسان باید آزاد باشد. در اسلام اقتصاد در خدمت انسان است نه انسان در خدمت اقتصاد، دیکتاتوری پول و سرمایه، چه راست و چه چپ، چه دولتی و چه خصوصی در اسلام مردود است، بلکه سرمایه و پول در خدمت رشد و ارتقای انسان‌ها هستند.

5. استقلال اقتصادی؛ اقتصاد اسلامی مستقل است، اما اقتصاد مستقل به معنای اقتصاد منزوی نیست. به‌محض اینکه می‌گوییم اقتصاد مستقل، می‌گویند بله باید مرزها را ببندیم و دیگر نه صادراتی باشد و نه وارداتی. استقلال اقتصادی یعنی عزّت اقتصادی، یعنی که برده اقتصاد سرمایه‌داری غرب نباشیم. اقتصاد مستقل به معنای اقتصاد منزوی نیست، مفهوم عدم وابستگی است. ما رعیت کسی نباید باشیم.

6. پیشرفت اقتصادی و تکامل در تولید و توزیع و صنایع و کشاورزی. جامعه اسلامی باید یک جامعه پویا باشد. رکود و توقف و عقبگرد در جامعه اسلامی معنا ندارد. بعضی‌ها گمان نکنند جامعه دینی یک جامعه پاک، اما راکد است. جامعه خوب و دربسته‌ای که از جایش تکان نمی‌خورد! جامعه خوب یک جامعه پاک، اما ساکن و راکد نیست. خوبی را باید در عین تحول و پیشرفت تعریف کرد.

7. ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی و غارتگران؛ به‌خصوص با مافیای اقتصادی، چه در دولت و چه در بخش خصوصی.

همین ویژگی‌ها در اصول 43 و 49 قانون اساسی تبدیل به قانون شده‌اند که متأسفانه هیچ‌جا در باره‌شان بحث نمی‌شود. این اصول بر اساس همین 7 هدف تعریف شده‌اند.

شهید بهشتی به آموزش هدفدار و مستمر توجه و درباره آن بحث زیادی کرده است. متأسفانه ما طوطی‌وار تئوری‌های اقتصادی و مباحث توسعه را حفظ می‌کنیم، بی‌آنکه آنها را نقد و بررسی کنیم و حاشیه بزنیم، بدون تولید فکر و ارائه راه‌حل‌های بومی و همین‌ها را هم اجرا می‌کنیم. اگر در جایی اختلاف بیّن و صریح با شرع باشد، کنار می‌گذاریم، اما اقتصاد اسلامی، اقتصاد غرب و شرق منهای موارد بیّن مخالف شرع نیست. جهت‌گیری اسلام با آنها متفاوت است، البته مشترکاتی وجود دارند، چون برخی از مباحث اقتصادی در شرق و غرب جنبه ایدئولوژیک ندارند و جنبه عقلی دارند و لذا کنار گذاشتن آنها نه شدنی است نه معقول. ما نمی‌توانیم تا ظهور حضرت، جامعه ایده‌آل اسلامی درست کنیم، اما می‌توانیم در چارچوب قوانین اسلامی، فرمول‌های علمی و تجربی عالم را با رویکردهای ارزشی خودمان گره بزنیم و با خلاقیت و واقع‌بینی این مباحث را در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها مطرح و نظریه‌پردازی کنیم.

 اول باید این نظریه‌ها در مراکز علمی ما تئوریزه شوند تا بعد مجلس و دولت ما بتوانند برنامه‌ریزی و اجرا کنند. اگر قرار باشد دانشگاه ما فقط ترجمه و حوزه ما فقط تکرار کنند، کجا و چگونه به خلاقیت دست خواهیم یافت؟ در اسلام، انسان هدف است و در سایر مکاتب انسان در خدمت اقتصاد است. شهید بهشتی در تمام زمینه‌های اقتصاد اسلامی نظریه‌پردازی و تولید فکر کرده است، ولی متأسفانه بحث آن در هیچ جا مطرح نیست. نه در حوزه در این زمینه کار می‌شود نه در دانشگاه نه در رسانه‌ها. ایشان فقط به بحث‌های تئوریک اکتفا نکرد و وارد مرحله دوم شد، به همین دلیل است که می‌گوییم بهشتی در این زمینه الگوست. بهشتی فقط به تولید نظریه و تبدیل آن به استراتژی اکتفا نکرد و وارد مرحله سوم یعنی تبدیل آن به قانون و در مرحله بعد رهبری و مدیریت عمل در عرصه قانون بود. ایشان در خلأ نظریه نمی‌داد، بلکه وارد جزئیات می‌شد و بعد خودش هم رهبری پروژه را به عهده می‌گرفت، یعنی از نظریه‌پردازی علمی و فقهی تا مرحله اجرایی پیش می‌رفت.

شهید بهشتی انسان مطلق و غیر قابل انتقاد نیست. خود ایشان هم بشدت نقدپذیر و معتقد به نقد و دارای سعه صدر بی‌نظیر، یک بعدی نبودن، فضل و منطق، ادب و اخلاق بودند، شجاعتی که همه به او فحش می‌دادند، اما او نمی‌ترسید، انتقادپذیری، تلاش برنامه‌ریزی‌شده، قدرت نظریه‌پردازی، شجاعت نظری و عملی، عوام‌زده نبودن و عوام‌فریب نبودن، تقوای ایدئولوژیکی که باعث می‌شد نه از قشری‌ها واهمه داشته باشد و نه با گروه‌های منحرف چپ و راست مماشات کند، اخلاقی بودن، نظم، انسجام فکری و ذهنی و بیان قوی.

آرزو می‌کنیم این شعار که ایران پر از بهشتی است، تحقق پیدا کند و به‌خصوص حوزه‌های علمیه بتوانند امثال او را پرورش بدهند. من

منبع : دفاع مقدس

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.