دوشنبه 8 مهر 1392 | 09:17
اختصاصی/14
احترام پــــــدر...
احترام پــــــدر...
خاطراتی ناب از تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار رخود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

احترام پــــــدر...

بهمن ماه سال 74 پدر مفقود الاثر عباس احسانی فر از شهدای شوش دانیال را به منطقه عملیاتی خیبر بردیم وقتی به منطقه رسیدیم و به ایشان گفتم فرزند دلیرت در این ناحیه مفقود شده و بجای مانده ، به رویم لبخند زد ، گام در گام این پدر قدم بر میداشتم ، اما احساس می کردم در هر گامش اندوهی است که بر شانه خاک سنگینی می کند ، پدر شهید عباس ... در حالیکه نگاه جستجوگرش را به هرسو می فرستاد با خود نجوا می کرد ، پدری که با دستهای خود لباس شهادت بر اندام پاره جگرش اندازه کرده بود ، اینک آمده بود تا قدم بر تربت عباس خود بگذارد و ...

حقیقتا حس غریبی به من دست داد ، از یک سو چهره شکسته اما دلگرم و راضی ، این پدر از سوی دیگر به وجب به وجب این خاک پر از اسرار می افتاد و جگرم می سوخت .

یکباره به یاد وصیت نامه عباس افتادم ، که نوشته بود می خواهم پیکرم هیچوقت باز نگردد و مفقود بمانم ناخود آگاه در حالی که نمی توانستم خود را کنترل کنم بلند بلند با بغض گفتم عباس جان ترا به جان حضرت زهرا (س) که به او اقتدا کردی قسم ، ترا به جان پدرت ، این کوه صبر  و استقامت ، به احترام پدر خودت این پدر درد کشیده خودت را نشان بده و بازگرد و مرحمی باش بر زخمهایش ...

به اصرار در حالی که این پدر بزرگوار دلش نمی خواست از قطعه ای از بهشت که بال فرشتگان بر آن سایه افکنده بود جدا گردد از منطقه خارج شدیم ...

چهار ماه بعد پیکر مطهر عباس در عاشورای سال 75 با کاروان شهدا به شهرستان شوش دانیال آمد .

راوی: برادر نظر زاده

پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.