پنجشنبه 25 مهر 1392 | 09:12
اختصاصی/16
می روم تا انتقام سیلی زهرا (س)بگیرم
می روم تا انتقام سیلی زهرا (س)بگیرم
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار رخود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

می روم تا انتقام سیلی زهرا (س)بگیرم

در سال 72 در محور فکه در ارتفاعات 112 مشغول به تفحص بودیم ، یکی دوروز بود شهید پیدا نمی کردیم خیلی ناراحت و افسرده بودیم شبها که برمی گشتیم از منطقه به مقر جهت استراحت هیچ کدام از بچه ها با هم حرف نمی زدند و دمق بودند ، یکی از بچه ها یک نوار از حاج منصور درون ضبط گذاشت ، نوار در رابطه با شهادت حضرت زهرا (س)بود.

هوا هم ابری بود و شدیدا دلگیر که ناخودآگاه اشک همه سرازیر شد ، اصلا فکه آنروز خیلی غمناک بود ، به حضرت زهرا (س)توسل کردیم ، من پیش خودم گفتم یا حضرت زهرا (س)ما به عشق شهدا و مفقودین به این مکان آمدیم . اگر ما را قابل نمیدانی ، یا برگردیم برویم تهران ، یا مددی کن شهدا به ما نظر کنند و خودشان را نشان بدهند...

روز بعد در حین کار به روی خاکریزی که درست روبروی پاسگاه 27 بود نظرم افتاد ، به یک بند انگشت ، با سر نیزه مشغول به کندن خاکهای اطراف آن شدم و سپس با بیل خاکها را برداشتم که یکدفعه متوجه شدم یک تکه از پیراهنی نمایان شد ، خاکهای اطرافش را برداشتم که ناگهان پیکر شهید نمایان شد ، که به صورت دمر افتاده بود ، وقتی که خاک را کاملا برداشتم ، متوجه شدم شهید دیگری در کنارش افتاده ، بطوری که صورت هر دو به سمت یکدیگر بود . به دنبال پلاک شهدا گشتیم و به لطف خدا پلاکشان را پیدا کردیم و درون قمقمه یکی از آنها هنوز آب وجود داشت و بچه ها همگی به نیت تبرک از آن آب استفاده کردند و مهمتر از همه وقتی شهدا را بلند کردیم با ناباوری متوجه شدیم که در پشت پیراهن هر دو شهید نوشته است .

     "می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) را بگیرم "

 

 

راوی :برادر بهزاد پدیدار

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.