چهارشنبه 1 آبان 1392 | 10:34
اختصاصی/19
برکت اذان
برکت اذان
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار رخود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

برکت اذان

سال 73 در محور طلائیه در حال تفحص بودیم با وجود اینکه هنوز آبگرفتگی وجود داشت با تکه شناوری خودمان را به محل مورد نظر رساندیم .

همینطور که مشغول تفحص بودیم ، ذکر خدا و ائمه را زیر لب زمزمه می کردیم. از سپیده دم تا ساعت ده خلی گشتیم ولی چیزی پیدا نکردیم ، دل بچه ها شکسته بود هرکس خلوتی برای خود دست و پا کرده بود . در همین حین برا خلیل کوراوند تخریب چی گروه یکدفعه گفت من صدای اذان می شنوم ، وقتی دقت کردم ، چیزی به غیر از صدای باد و آب به گوش نمی رسید ، اصلا در اطراف ما تا حدود چندین کیلومتر هیچ شخصی نبود . من ضمن تعجب حرف آن برادر را زیاد جدی نگرفتم به ایشان گفتم بیا برویم بابا حتما باد در گوشت پیچیده ، گفت بخدا قسم صدای اذان می شنوم آنهم با چه صوت زیبائی . ایشان با اصرار فراوان می گفت کسی دارد اذان می گوید . حقیقتا ما هم به شک افتادیم. این برادر گفت بیائید همین جا که من ایستاده ام را با بیل کندیم در حدود نیم متر بیل زدیم و با کمال تعجب و ناباوری پیکر مطهر شهیدی را یافتیم که هنوز کارت شناسائی او کاملا خوانا و مشخص بود و پلاکش هم در لابه لای استخوان های نازنین و تکیده اش به چشم می خورد. قدر آن لحظات توکل و اخلاص را فقط بچه های تفحص  می فهمند .

راوی : برادر جانباز بازگیر

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.