یکشنبه 12 آبان 1392 | 14:30
اختصاصی/22
مظلومیت پنهان
مظلومیت پنهان
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار خود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مظلومیت پنهان

یکروز صبح بعد از نماز صبح و زیارت عاشورا با تویوتا از مقر خارج شده به سمت منطقه فکه حرکت کرذیم از روز قبل یک شیار نفر رو را نشان گذاشته بودیم و قرار بود امروز درون آن شیار به تفحص بپردازیم . به منطقه رسیده ، درون شیار رفتیم و شروع به گشتن کردیم ، مدتی شیار را بالا و پایین کردیم .احساسا ناشناخته ای داشتیم انگار یکی می گفت اینجا شهید هست . مصرانه تمام شیار را زیر رو کردیم تا نزدیکیهای اذان ظهر ، درست زمان اذان به یک محل که خاک نرمی داشت برخورد وقتی خاک را مقداری زیر و رو کردیم به یک گرمکن آبی برخوردیم ، احتمال دادیم در اینجا شهیدی می باشد . دورور آن محدوده را کندیم و با خوشحالی اولین پیکر را پیدا کردیم . پیکر شهید به حالت سجده به روی زمین افتاده بود . پیکر را بلند کردیم و به کناری گذاشتیم و مشغول گشتن اطراف پیکر شهید برای بدست آوردن پلاکش شدیم ، هر چه گشتیم و خاکها را الک کردیم پلاکش را پیدا نکردیم ، هم خوشحال بودیم که شهید پیدا کرده ایم و هم ناراحت که پلاکش پیدا نشده بود . اذان را گفته بودند ،کار را تعطیل کردیم و به مقر بازگشتیم . جهت ادای نماز و صرف نهار ، بعد از ظهر دوباره عازم همان منطقه شدیم و ناخودآگاه دوباره به همان شیار کشیده شدیم ، البته تمام شیار را صبح هما نروز خیلی گشته بودیم و فکر نمی کردیم دیگر شهیدی باشد ، ولی بازیک احساس ناشناخته ای داشتیم . یکی ار بچه ها بلند گفت خدایا ما که آبرویی نداریم. ولی تورو به آبروی همین شهدا کمکمان کن تا شهدای دیگری پیدا کنیم . حدود ده یا بیست دقیقه مشغول بیل زدن به محل های مشکوک شدیم به تعدادی خشاب ، قمقمه و وسایل انفرادی شهدا برخوردیم و همین انگیزه ما را جهت بیشترگشتن زیاد نمود ، حدود یکساعتی حوالی اطراف را بیل خاکبرداری کردیم . یکی از بچه ها بیل را محکم به زمین زد احساس کردیم نوک بیل به یه آهن برخورد کرد.من گفتم احنمالا گلوله خمپاره است و مواظب باشید . همین طور که مشغول بیل زدن بودیم دسته یک برانکارد مشخص شد، دسته برانکارد را گرفته و بلند کردیم معلوم بود که در عمق خاک قرار دارد و خیلی سنگین است . حدود نیم متر دیگر زمین را کندیم پتوئی پوسیده ای مشخص شد ، کاملا که دور و اطراف برانکارد را از خاک خالی کردیم پیکر یک شهید که به روی برانکارد قرار گرفته بود نمایان شد، پتو را کنار زدیم ، لباس شهید کاملا سالم بود . پهلوی سمت راست شهید یک سوراخ بزرگ که از روی پیراهن مشخص بود ایجاد شده بود ، دگمه پیراهن را که بازکردیم پلاک شهید درست روی زیرپوش افتاده بود . یک ترکش بزرگ هم درون قفسه سینه شهید بود . پیدا کردن این شهید خیلی دردناک بود ، زیر پای شهید دسته یک برانکارد دیگر ، مشخص بود .

خاکها را که برداشتیم یک شهید دیگر به همان نحو به روی برانکارد خوابیده بود را پیدا کردیم . البته دیگر پتو دورش نبود ولی لباس کامل به تن داشت . به روی سرش (سربند یا مهدی ادرکنی) بسته شده بود و پلاکش هم درست درون قفسه سینه افتاده بود ، وقتی برانکارد از خاک بلند کردیم متوجه شدیم برانکارد دیگر در زیر این برانکارد قرار گرفته و رویش شهید دیگری قرار گرفته و خنده و گریه بچه ها توام شده بود ، خوشحال از پیدا کردن پیکر شهدا و دلگیرازنا مردی عراقی ها که به مجروحین هم رحم نکرده بودند، حدود نیم متر پایین تر از برانکارد سومی یک شهید دیگر باز به روی برانکارد بود در حالی که لباس سبز سپاه به تن داشت پیدا کردیم و عجیب این بود که لباس هنوز سالم مانده بود و خیلی هم تمیز بود همین که لباسش را باز کردیم تا به دنبال پلاکش بگردیم متوجه شدیم یه خمپاره 60 صحیح و سالم عمل نکرده درون شکم این شهید است به طوری که پشت و کف برانکارد را سوراخ کرده بود و صاف فرورفته بود ، این صحنه خیلی تکان دهنده بود همگی را به کلی منقلب کرده بود و مدتها این مسئله از فکر و ذهن من و همه بچه ها بیرون نمی رفت چون این صحنه نمایانگر آن بود که شهید در حالیکه مجروح شده و به روی برانکارد خوابیده بوده است خمپاره 60 مستقیم به درون شکمش فرورفته و به همان حال به فیض شهادت نائل گشته است و همینطور مظلومیت مجروحین که نا مردی های عراقی با همان وضعیت به روی پیکر مطهر بچه ها که درون برانکارد خوابیده بودند خاک ریخته و آنها را زنده به گور کرده بودند ....

 راهیان کوی دل رفتند و ما جا مانده ایم

                               در غریب آباد چون بیگانه تنها مانده ایم

راوی: بهزاد پدیدار

" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"

                  

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.