دوشنبه 27 آبان 1392 | 11:45
اختصاصی/25
راز زیارتـنامــه...
راز زیارتـنامــه...
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار خود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

راز زیارتـنامــه...

آبان ماه سال 73 در محور طلائیه کار می کردیم مدتی بود که لیاقت پیدا کرده بودم در کنار بچه های تفحص خادم شهدا باشم .

مدتی بود که شهید پیدا نکرده بودیم غمی سنگین بر دل بچه ها چنبر زده بود . من پیش خود می گفتم چرا شهدا این روز ها خودشان را نشان نمی دهند ؟

از جهت دیگر نگران بودیم که نکند باران و آب گرفتگی باعث شود دیگر نتوانیم در این محور کار کنیم. شب به اتفاق برادر بخشایش، برادر سید پرورش سوره واقعه را خوانده و خوابیدیم. صبح بعد از ادای نماز جلوی معراج در کنار پیکر شهدایی که قبلا پیدا کرده بودیم بساطی پهن کرده و مشغول خواندن زیارت عاشوا شدیم بغض گلوی هر سه نفرمان را گرفته بود.

سید با صورتی زیبا و حزن انگیز زیارت عاشورا را می خواند . ما خود را به پای شهدا انداخته بودیم (تعدادی از شهدا را در کنار هم به چادر تکیه داده بودیم ) وقتی زیارتنامه سید به جمله السلام علیک یا ابا ابدا... و علی الارواح التی ... رسید. ارادت شهدا به حسین بیشتر نمایان گردید. پیکر شهیدی از میان شهدا به زمین افتاد. نا باورانه صحنه را چندین بار جلوی چشمانم مجسم کردم و مجددا صدای سید بود که میگفت "السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین".

ما بعد از خواندن زیارت عاشورا سوار آمبولانس شده و به سمت دژ حرکت کردیم . پای کار که رسیدیم با توکل بر خدا همگی با روحی سبک و با نشاط مشغول کندن زمین شدیم. من پشت دستگاه بیل مکانیکی نشسته بودم.

اولین یا دومین بیل بود که بر زمین خورد که فریاد الــ ... اکبر، الـ... اکبر ، شهید، شیهد مرا به خود آورد. سریعا از پشت دستگاه به پایین پریده و به اتفاق بچه ها با دست خاکها را به کناری می زدیم. شور و هیجان عجیبی بوجود آمده بود. طبق معمول همه به دنبال پلاک شهید بودند اما هرچه جستجو کردیم نشانی از پلاک شهید نبود که نبود.

تنها چیزی که از آن شهید بدست آمد یک کتابچه ادعیه بود. که تنها جمله زیبای زیارت عاشورا خودنمایی می کرد .

راوی :"عدالت دوست"

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.